من ، تنها و خسته

ساخت وبلاگ
غروب که می شود ،باران که می بارد ،خورشید که رخ می گیرد ،ناگهان سکوت می کنم ،غم ِ نبودنت به گونه می افتد ! + نوشته شده در شنبه ۱۳۹۹/۰۹/۰۱ ساعت 5:52 توسط « سعید »  |  من ، تنها و خسته ...
ما را در سایت من ، تنها و خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoff8 بازدید : 386 تاريخ : شنبه 13 دی 1399 ساعت: 18:10

عشق آمد ،زدلم باران رفت ،عشق ماند ، او اما رفت ،عشق ِ مانده به گلو بغض نشاند ،بر سرم شراره و داغ نشاند ،رفت او ،عشق ِ مانده در دلم آتش شد ،در سرم آذر شد ،در چشمانم شد باران ،وزنگاهم سر خورد ،اشک شد من ، تنها و خسته ...
ما را در سایت من ، تنها و خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoff8 بازدید : 130 تاريخ : شنبه 13 دی 1399 ساعت: 18:10

خواب ِ او بود که شب ها بیقرارم میکرد ،فکر هایش روز را زهر به کامم میکرد ،تا که دیشب در خوابم ،آمد و رفت و دوباره آمد !طعم بوسه در خواب ،لذت ِ دیدن لبخندش ،وای از چشمانش ،و چه شوقی داشتم ،لحظه ی لمس من ، تنها و خسته ...
ما را در سایت من ، تنها و خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emanoff8 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 13 دی 1399 ساعت: 18:10